متن داخل کارت عروسیام که از جانم برآمد... انشاءالله مخاطبش دستانم را بگیرد و هیچ وقت رها نکند...
ای امامِ عصرِ مهربان!
زیر سایۀ شما
در پناه لطف جاودانهتان
همسفر شدیم
با نگاه لطف خود به راه ما روشنی دهید...
متن داخل کارت عروسیام که از جانم برآمد... انشاءالله مخاطبش دستانم را بگیرد و هیچ وقت رها نکند...
ای امامِ عصرِ مهربان!
زیر سایۀ شما
در پناه لطف جاودانهتان
همسفر شدیم
با نگاه لطف خود به راه ما روشنی دهید...
"داستان مادرم" روایت ناتمام و سوگوارۀ تلخیست از آنچه برای مادرمان؛ زهرا (سلام الله علیها) اتّفاق افتاد. که با الهام از کتاب "واژههای خیس" نوشتۀ جناب آقای محسن عباسی ولدی سروده شده است.
آسمان که میشوم
تو ماه میشوی
جای تو درست
در میان قلب آسمان این شب است
شبی که تک تک دریچههای بستهاش
پر از ترانه های مانده بر لب است
ترانههای عاشقی
ترانه های انتظار...
*
آسمان که میشوی
یاکریم میشوم
به شوق پرگشودنی به سمت تو..
به شوق یک سفر درست در میان قلب تو..
*
موج میشوم
دوباره ماه میشوی
و باعث تمام جزر و مدّ موجهای سر به راه میشوی
برای عاشقان پناه میشوی
و قافیه
دوباره "آه" میشود
عجیب نیست اینکه تو
دوباره یوسف درون چاه میشوی...
[20. دی. 92]
دلش دگر گرفته بود،
از این جهان و هرچه داشت خسته بود
توان دیدن و شنیدن «عمّه جان! پدر کجاست؟» را نداشت
توان دیدن شهادت برادر و پسر، درون دشت کربلا، در او نبود
آخر او مگر که بود؟
خواهری که عاشق برادر است؛
بنده ای که عاشق خداست...
تشنه بود و خسته بود
دلش از این جهان شکسته بود
ولی در این میان
او برای هیچ کس به جز خدا
درد دل نکرد
گله ز این و آن نکرد
او
فقط صبر کرد...
بعد از آن
به این زن صبور گفته اند کوه صبر
این زنی که کوه صبر واقعیست، زینب(س) است...
[مرداد 91]