سوزِ سرما؛ هوا غبارآلود
نیمهشبها هوای شهرک، سرد
آنهمه اضطراب و دلهره هم
زندگی را خرابتر میکرد
*
جادههایی که سرد و لغزنده
دید، اندک، هوا پر از مِه بود
برف و باران مدام میبارید
از دلِ آسمانِ غمآلود
*
ظهر یک روز ِ سردِ بهمنماه
بغضِ سنگینِ در گلو، ترکید
ناگهان، آه... ما یتیم شدیم
گریه در گوش خانهمان پیچید...
*
مادرم پیرهن سیاه آورد
شمعِ روشن، کنار حلواها...
گوشۀ قاب عکس بابا خورد،
یک روبانِ سیاه، آن بالا
*
ناگهان بعدِ طُرفَةُ العینی
عید آمد... ولی بدون پدر
عیدِ بی او خودِ جهنّم بود
از زمستانِ سرد هم بدتر
....
هی گذشت و گذشت و از آن وقت،
ما بزرگ و بزرگتر شدهایم
پدرِ ما خودِ امام علی(ع) ست
صاحب بهترین پدر شدهایم...
14. آذرماه. 1393