بهارم!
شنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۴۳ ب.ظ
بهارم! آمدم مهمانی ات، هرچند اسفند است
دوباره مثل هردفعه به لب های تو لبخند است
کتاب سرگذشتم را میان باغ تو دیدم
نهال کودکی هایم چقدر اکنون تنومند است
به رسم کودکی هایم نشستم روی ایوانت
کنار چایی تازه دمت شیرینی و قند است
نشانم داده ای هربار از اعماق آن صندوق
نگینت را، که این زیباترین نوع گلوبند است
دوباره قاب عکس قهرمانت را به من دادی
که دیدم جاری از چشمان تو یک رود اروند است
و با من برف های روی موهای تو می گویند
که این مادربزرگ خوب، یک کوه دماوند است...
اردیبهشت 95
۹۵/۱۲/۲۱