بمان!
يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۵:۰۰ ب.ظ
انتخابش با خودت، اصلاً نمیگویم بمان
قلب من را آخرش بشکن، نمیگویم بمان
هرچه میخواهی بکن، خواهی بمان، خواهی برو
من که حتّی لحظۀ مردن نمیگویم بمان
توی خوابم میبری من را سر چاه و سپس،
تکّههای سرخ پیراهن... نمیگویم بمان
چشم میبندم. وَ جای قلب ِ قبلی -سنگ نه-
میگذارم قلبی از آهن... نمیگویم بمان
چشم میبندم به روی خاطرات خوبمان
انتخابش با خودت... اصلاً نمیگویم بمان...
*
نه... پشیمانم... بمان... برگرد... جان من نرو...
کلّ شعرم را بسوزان... بیت آخر را... بمان...
30. آبان. 1393
۹۳/۰۹/۰۲