این بهترین هدیّه به زوّار صحن توست
یک اربعین پیاده بیایند کربلا...
با هر محرّمات که زمان عزا شود،
دلشورهای عجیب در عالم به پا شود
دنیا شبیه دانۀ اسپندِ بیقرار
انگار اسیر آتش عشق شما شود...
إنّ الحسین معنی ایمان و دین ماست
ای وای اگر که راه من از تو جدا شود
آن یک سفر برای همه عمر من بس است
روزی اگر که مقصد من کربلا شود...
در کربلا چه راز عمیقی نهفته است؟
هر کس که رفت تا حرمت، مبتلا شود
باید فقط برای شما شعر گفت و خواند
تا حقّ شعر هم به درستی ادا شود...
باز این چه شورش است که در عاشقان توست؟
گویا دوباره ماه غم شیعیان توست...
از بچّگی برای شما سینه میزدیم
این افتخار تک تک دلدادگان توست
این استعارهها همه در خدمت تو اند
مفعولُ فاعلات غزل هم از آن توست
«لطفی که کردهای تو به من مادرم نکرد»
این از نشانههای دل مهربان توست
سرتاسر زمین و زمان را که بنگریم
تنها پناهگاه جهان آستان توست
هر صبح جمعهای که حرم بوی سیب داشت
دردانۀ عزیز خدا میهمان توست...
16. مهر. 1393
جریان کربلا که سرآغاز ماجراست
هر روز روز ماتم و هرشب، شب عزاست
آقا! قلم به پای شما کم میآورد
این عجز واژه هاست که در محضر شماست
اینجا، عجیب بوی خوش سیب میدهد
یعنی که روضه های محرّم کنون به پاست
من فطرسم، پرم همه آتش گرفته است
امّا تمام چشم امیدم به کربلاست
اشک و غروب جمعه و تربت... چه محشری!
این دل پرنده ای شد و در آسمان رهاست
از این حرم به آن حرم آشفته میپرد
این جا حریم ساقی و آنجا شه سخاست
حالا تمام جمعه به این فکر میکنم
آن زائر همیشگی کربلا کجاست... ؟