بیا که شعر گفته ام ز درد انتظارها
ز وعده ها، وعید ها، قرار بی قرار ها
بگو خزان دوری ات به سر نمی رسد چرا؟
بیا! شکوفه می شوم، برای آن بهارها
تیر، نگاه دلکش ات، هدف دو چشم خسته ام
بیا و تیر را بزن به چشم این شکارها
ستاره ها در آسمان طواف ماه می کنند
حسودی ام نمی شود به گردش مدارها
ماه تویی که چهره ات، نوید ِ عید می دهد
و قفل می شود به تو نگاه روزه دارها...
16. اردی بهشت. 93