جان من
دوشنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۳، ۰۸:۲۸ ب.ظ
تو آمدی درست میان جهان من
گفتی مسافری و شدی میهمان من
یک روز
نه دو روز
دگر میهمان سه روز!
آنقدر ماندهای که شدی میزبان من
ای در میان سردی دل، معنی بهار!
از برکت وجود تو طی شد خزان من
ناگاه رفتی و
همهی شهر گریه کرد
در سوگ رفتن تو تپید آسمان من
«از دست غیبت تو شکایت نمیکنم»1
در قلب من نشستهای، ای مهربان من!
بدخیم بود تودهی عشق تو در دلم
حتّی رسید تا وسط استخوان من
*
فکری برای حال دلم کن، گرفته است
یک لحظه را بیا و
برو بعد
جان من!...
(1): حافظ: «از دست غیبت تو شکایت نمیکنم/ تا نیست غیبتی نبود لذّت حضور»
۹۳/۰۸/۱۹